راه نجات در گيتا (2)
نويسنده:مصطفى فرهودى
از ديدگاه گيتا، ويژگى سالكان كوى معرفت عبارت است از اين كه: اولا هركارى را براى خدا انجام مى دهند; ثانياً داراى روحى بزرگ و از كنترل دنياى مادى خارج اند. اينان در تحت طبيعت الهى قرار دارند كه كوچك ترين تغييرى نمى كند و در ميان تحولات بى قرار عناصر همواره ساكن و ثابت مى مانند. در فصل ششم گيتا آمده است: «كسى كه هواى معرفت يوگا در سر دارد، از مرزهاى وداها نيز فراتر مى رود». در فصل هفتم آمده است:
ارجونه، چهار گروه از نيكوكاران مرا مى پرستند:
محنت كشيدگان، جويندگان علم، دولتْ طلبان و عارفان.
از اين ميان، مرد دانش كه خود را رام كرده و دل در تاريكى بسته بر ديگران فضيلت دارد.
من نزد او بس عزيزم و او نيز نزد من عزيز است.
در ادامه اين فصل آمده است: «انسان اهل معرفت درمى يابد، آنچه هست همه منم و دل در گرو من مى بندد».
در فصل نهم گيتا درباره قربانى معرفت چنين سخن به ميان آمده است:
ديگران نيز كه قربانى دانش پيش مى آورند و مرا مى پرستند،
گاهى مرا در همه چيز مى بينند، گاهى از همه جدا و گاهى در صورت هاى مختلف.
«قربانى در گيتا به مراتب گوناگون منسوب است. در قربانى، نوعى تكامل وجودى و قوس صعودى براى وصول به واقعيت ديده است كه از قربانى مادى تا قربانى علم و معرفت، انسان مدارج و مراتب عروجى وجودى را مى پيمايد، و اين سير تكامل معنوى كه در جهت طولى مراتب وجود، منعكس گرديده، از لحاظى نيز گرايش تدريجى قربانى به واقعيت هاى درونى است و غايت آن اتحاد و وصال با ذات نامتناهى برهمن است».
گيتا موانع معرفت را خشم و حرص و آز مى داند و مى گويد اين حالات مانع دست يابى به معرفت اند. آن كه اين حالات در او راه يابد، معرفت وى تباه گردد. در فصل سوم گيتا موانع معرفت چنين بيان شده است:
آز و خشم است كه از شهوت برمى خيزد;
آز و خشمِ سيرى ناپذير كه منشأ همه گناهان بزرگ است.
اين دشمنان خود را بازشناس!
بدان سان كه دودْ آتش را فروپوشد،
و غبارْ آينه را،
و رحم مادرْ جنين را،
حرص نيز معرفت را فروپوشد،
معرفت بدين حجاب پوشيده شود.
اى پسر كنتى، اين آتش تسكين ناپذير حرص، دشمن جاودانه مرد حكيم است.
منزلگه اين آتشْ حواس و دل و خرد است.
حواس از راه دل و خرد، آدمى را كه در قالب تن اسير است مى فريبد.
و معرفت و بينش او را تباه مى سازد.
پس اى ارجونه، بند بر پاى حواس بنه،
و اين تبهكار معرفت برانداز و بصيرت كُش را از ميان بردار!
در فصل نهم آمده است: «كسى كه معرفت حاصل كند، دستخوش شك و ترديد نخواهد شد. چون بر كشتى معرفت نشينى، از موج گناهان جان بدر برى; چنان كه آتش فروزانْ هيزم را خاكستر گرداند، آتش معرفت نيز همه اعمال را خاكستر سازد».
در پايان اين طريقه، كريشنه مى گويد: «اين معرفت تنها براى عابدان پاك و سرسپردگان خالص است. اينان مى توانند برخى از صفات تصورناشدنى روحانى كريشنه، آن علت تمام علل را بشناسند و تا حدى به توانگرى هاى مطلق او، اعم از ثروت، قدرت، زيبايى، دانش و انقطاع پى برند». نكته اى كه نبايد از آن غافل شد آن است كه در گيتا، يوگا (طريق كردار) و جنانه يوگا سانكهيا (طريق معرفت) از هم جدا نيستند، بلكه كودكان يا به عبارتى جاهلان آن را دوتا و جدا از هم مى شمارند; زيرا نتيجه معرفت، وارستگى يا بى نيازى از اعمال و عدم چشم داشت به ثمرات اعمال است. كسب اين حالت از طريق كردار نيز ميّسر است. بدين سان، روح انسان پاكيزه مى گردد و آدمى بر نفس خويش غالب مى شود. آن گاه خويشتن را در همه موجودات مى يابد و به مرتبه بى توجهىِ محض به نتايج اعمال مى رسد. در واقع راه هاى گوناگون براى حالات و توانايى ها انسان ها طرح ريزى شده است. بين راه ها تفاوت جوهرى وجود ندارد; چون طريق وظايف و طريق معرفت وابسته به هم و متكى به يكديگرند.
اين طريق، روح محبت و استغراق در ذات را مى طلبد. سالك بايد همه چيز را در پاى معشوق نثار كند و هيچ انگيزه و انديشه اى به غير از حق در او موج نزند. مراحل مختلفى را براى رسيدن به اين مقام ذكر كرده اند كه عبارت است از: انجام مناسك و مراسم و تكرار اوراد و اذكار و مراقبه كه با تمام وجود متوجه محبوب گردد و در صدد رياضت و اشراق و كسب رضاى او باشد.
رهرو اين مرحله بايد در جنبه عمل و علم نيز بايد سرآمد باشد. عملى وارسته داشته باشد و در علم به شناخت حقيقى نائل شده باشد. گيتا در فصل دوازدهم چنين مى گويد:
ولى آنان كه مرا مى پرستند و همه كار خود را به من وا مى گذارند،
و مرا غايت مطلوب مى دانند،
و دل، همه وقف ذكر و نيايش من مى كنند،
اى پسر پريتا، من آنان را بى درنگ، از درياى مرگبار زندگى مى رهانم.
هان، دل در انديشه من مستغرق ساز،
و خاطر در من بگمار،
تا پس از مرگ در من زندگى كنى.
در اين طريق سه امر را بايد بررسى كرد: عشق، عاشق، وجود معشوق.
الف) عشق يعنى از حد گذشتن در دوستى و يا كورىِ حس از درك عيوب محبوب. عشق صفت قدس است. معدن قدس از تغيير حوادث منزه است. همچنين عشق يعنى طريق الفت و ارتباط و تسليم محض در برابر اراده خدا و محو حقيقت شدن و جز يكى را نديدن.
ب) عاشق كسى است كه خواسته حق را بر هوا و هوس دنيا مقدم بدارد; خويشتن را از هرگونه تعلق دنيوى، فارغ و از هرگونه استقلال شخصى، ساقط گرداند; هر پيشرفت و مقامى را مرهون فيض و لطف بى پايان حق بداند; دل را در ذات حق مستغرق سازد، بدين معنا كه دل و ذهن انسان هميشه رو به سوى او داشته باشد; از حب و بغض نسبت به ديگران فارغ باشد; به خوشى و ناخوشى ملول و مسرور نگردد.
گيتا در فصل دوازدهم اين گونه سخن مى گويد:
با تسلط بر حواس خود همه چيز را به يك چشم مى بينند،
و به خير ديگران شادمان مى گردند.
مرا غايت مطلوب مى دانند،
و دل را وقف ذكر و نيايش من مى كنند.
آن كه با هيچ مخلوقى كينه نورزد
و با همه آفريدگان دوست و مهربان باشد،
آن كه از انديشه خويش و مالِ خويش، رسته باشد،
آن كه پيوسته خردمند و بر نفس خود چيره باشد،
آن كه با عزمى جزم، دل و هوش خود را در انديشه من گماشته باشد،
دل از پريشانى ها پرداخته،
تدبير كار دنيا فروگذاشته،
دل در من بسته،
روى دل به سوى من كرده
و مدح و قدح را به يك چشم نگريسته
آن كه همه جا سراى اوست
و هيچ جا سراى او نيست.
و از سَرِ ايمان و اعتقادِ تمام،
مرا كمال مطلوب خود داند،
و نزد من گرامى است.
ج) در گيتا وجود معشوق از بُعد تنزيهى در نظر گرفته شده است; يعنى از لحاظ واقعيت نامتناهى كه ناظم و محمل و اساس كائنات و موجودات و مبدأ كليه صور جهان است، به صورت مرشد و دوستِ عاشق است. اين مرشد در گيتا «كريشنه» است كه لحظه اى از ارشاد مريد خود، آرجونه غفلت نمى كند.
در فصل دوازدهم گيتا آمده است: كسى كه عاجز از تحصيل حالات عشق باشد مى تواند طريق ادياسه است كه عبارت است از توجّه مدام و بى انقطاع و حالتى وراى بيدارى، رؤيا، و خواب عميق كه در آن فعاليت هاى ذهنى را فرو مى كشد. آنان كه از ادياسه نيز ناتوان اند، بايد در اخلاص اصرار ورزند و در عمل بكوشند; چرا كه اين كار موجب كمالشان خواهد گرديد. در فصل دوازدهم گيتا مطالب مذكور اين گونه بيان شده است:
ولى اگر نتوانى همه در من مستغرق گردى، اى ارجونه،
از راه «ادياسه» پيش آى تا توفيق يابى
و اگر رياضت و ادياسه، نيز از تو برنمى آيد،
درعمل كوش و نيت كن كه هرچه كنى براى من كنى.
چه، با عمل كردن براى خاطر من به كمال توانى رسيد.
و اگر از اين نيز فرومانى،
خويشتن را به من واگذار،
بر نفس خود چيره باش و دل از سوداى ثمره اعمال بپرداز.
طريق عشق نيز چنين است: كسى سرآمد اين كوى است كه عملى وارسته از آرزوها و پى آمدها و نتيجه داشته باشد و در مرحله علم هم به مقامى برسد كه فقط او را ببيند و اين دو را با گوهر محبت درآميزد، تا آن كه به مقام وصال كه هدف نهايى خلقت جز اين نيست، برسد و از آرامشى ابدى و وجد و سرور جاويدان بهرمند گردد. گيتا در فصل يازدهم مى گويد:
اما آن كه در محبت صادق باشد،
تواند كه مرا بشناسد
و ببيند
و در من راه يابد.
گيتا در وصف عارفان در فصل پنجم چنين مى گويد:
اين مردمان كه همه چيز در ضميرشان يكسان است،
حتى در اين جهان بر جهان، پيروز آيند;
و چون حق، منزه از عيب، و دگرگونى ناپذير است
اين مردان در ذات حق قرار و آرام يابند.
عارف كه به حق واصل شده باشد
با دلى آرام و فارغ از تشويق،
نه به خوشى شادمان گردد
و به ناخوشى پژمان گردد.
با دلى كه در برخورد با عالم خارج، مرده و بى حس است،
خوشى را در جان خود يابد.
و با خاطرى مستغرقِ يادِ حق
به سرور جاويدان رسد.
سه گانه بودن طريق بر تفاوت جوهرى آنان دلالت ندارد، بلكه اين سه گانگى به حسب استعدادهاى رهروان كوى حق است; همان گونه كه در فراگرفتن علم راه هاى مختلفى وجود دارد، در طريق سلوك هم همين طور است. براى ورود به راه و طى طريق، رهرو بر حسب توانايى درونى و گرايش هاى قلبى، يكى از راه ها را انتخاب مى كند و اگر مرشدى طريقى را توصيه مى كند مى تواند دو دليل داشته باشد: اولا شايد برحسب تجربه شخصى مرشد باشد كه به اين مرحله رسيده است و اين راه را نزديك تر به مقصود تشخيص دهد; ثانياً، همان گونه كه گفته شد، شايد به حسب استعداد رهرو طريقى خاص را به او توصيه كند; مثلا اگر رهروى را به راه عمل تشويق كنند، او برحسب انجام دستورهايى كه داده شده است، به مرور زمان از نور معرفت بهره مند مى گردد و عواطف و علايق او بر اثر عمل و معرفت، به حق گرايش پيدا مى كند; ولى وقتى رهرو به مرحله انقطاع رسيد، در آن مرحله هر سه راه رنگ مى بازند و در آن جا حقيقت مشاهده مى گردد و سالك حتى عمل خود را نمى بيند و عقل و نفس او حق مى شود و هرچه را ببيند و انجام دهد به خدا نسبت مى دهد. گيتا در فصل پنجم اين طور مى گويد:
آن كه جانش با جان حق يكى گشته
ثمره عمل را فرو مى گذارد
و به آرامش مطلق مى رسد...
و به كارگيرى طريق معرفت همانند به كارگيرى طريق عمل باعث مى شود سمت وسوى عمل رهرو، وحب وعشق او به سوى حق گردد. گيتا درهمان فصل چنين مى گويد:
ولى براى كسى كه نور معرفت پرده جهل او را دريده باشد
آن نور چون خورشيد مى درخشد و حق را روشن مى سازد.
عقل او و نفس او حق است.
عبادت و مراد او حق است.
كتاب نامه
1. گيتا، يا سرود خدايان، ترجمه على موحد، شركت سهامى انتشارات خوارزمى، چاپ دوم، 1374.
2. آشتيانى، جلال الدين: عرفان گنوستى سيزم، ميستى سيزم، شركت سهامى انتشار، چاپ اول، 1375.
3. شايگان، داريوش: اديان و مكتبهاى فلسفى هند، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1362.
4. ك. م. سن، هندوئيسم، ترجمه ع. پاشايى، انتشارات فكر روز، چاپ دوم، 1375.
5. نائينى، جلال: هند در يك نگاه، انتشارات شيرازه، چاپ اول، 1375.
6. نقوى، سيدعلى محمد: سيرى در انديشه معاصر هند و دورنماى فلسفى آن، ج1، رايزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ايران، دهلى نو.
_. A dictionary of Hinduism. Routledge & Kegan Paul, 1985.
_. The Encyclopedia of Eastern Philosophy and Religon, 1994 Shambhala Publications.
منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
ارجونه، چهار گروه از نيكوكاران مرا مى پرستند:
محنت كشيدگان، جويندگان علم، دولتْ طلبان و عارفان.
از اين ميان، مرد دانش كه خود را رام كرده و دل در تاريكى بسته بر ديگران فضيلت دارد.
من نزد او بس عزيزم و او نيز نزد من عزيز است.
در ادامه اين فصل آمده است: «انسان اهل معرفت درمى يابد، آنچه هست همه منم و دل در گرو من مى بندد».
در فصل نهم گيتا درباره قربانى معرفت چنين سخن به ميان آمده است:
ديگران نيز كه قربانى دانش پيش مى آورند و مرا مى پرستند،
گاهى مرا در همه چيز مى بينند، گاهى از همه جدا و گاهى در صورت هاى مختلف.
«قربانى در گيتا به مراتب گوناگون منسوب است. در قربانى، نوعى تكامل وجودى و قوس صعودى براى وصول به واقعيت ديده است كه از قربانى مادى تا قربانى علم و معرفت، انسان مدارج و مراتب عروجى وجودى را مى پيمايد، و اين سير تكامل معنوى كه در جهت طولى مراتب وجود، منعكس گرديده، از لحاظى نيز گرايش تدريجى قربانى به واقعيت هاى درونى است و غايت آن اتحاد و وصال با ذات نامتناهى برهمن است».
گيتا موانع معرفت را خشم و حرص و آز مى داند و مى گويد اين حالات مانع دست يابى به معرفت اند. آن كه اين حالات در او راه يابد، معرفت وى تباه گردد. در فصل سوم گيتا موانع معرفت چنين بيان شده است:
آز و خشم است كه از شهوت برمى خيزد;
آز و خشمِ سيرى ناپذير كه منشأ همه گناهان بزرگ است.
اين دشمنان خود را بازشناس!
بدان سان كه دودْ آتش را فروپوشد،
و غبارْ آينه را،
و رحم مادرْ جنين را،
حرص نيز معرفت را فروپوشد،
معرفت بدين حجاب پوشيده شود.
اى پسر كنتى، اين آتش تسكين ناپذير حرص، دشمن جاودانه مرد حكيم است.
منزلگه اين آتشْ حواس و دل و خرد است.
حواس از راه دل و خرد، آدمى را كه در قالب تن اسير است مى فريبد.
و معرفت و بينش او را تباه مى سازد.
پس اى ارجونه، بند بر پاى حواس بنه،
و اين تبهكار معرفت برانداز و بصيرت كُش را از ميان بردار!
در فصل نهم آمده است: «كسى كه معرفت حاصل كند، دستخوش شك و ترديد نخواهد شد. چون بر كشتى معرفت نشينى، از موج گناهان جان بدر برى; چنان كه آتش فروزانْ هيزم را خاكستر گرداند، آتش معرفت نيز همه اعمال را خاكستر سازد».
در پايان اين طريقه، كريشنه مى گويد: «اين معرفت تنها براى عابدان پاك و سرسپردگان خالص است. اينان مى توانند برخى از صفات تصورناشدنى روحانى كريشنه، آن علت تمام علل را بشناسند و تا حدى به توانگرى هاى مطلق او، اعم از ثروت، قدرت، زيبايى، دانش و انقطاع پى برند». نكته اى كه نبايد از آن غافل شد آن است كه در گيتا، يوگا (طريق كردار) و جنانه يوگا سانكهيا (طريق معرفت) از هم جدا نيستند، بلكه كودكان يا به عبارتى جاهلان آن را دوتا و جدا از هم مى شمارند; زيرا نتيجه معرفت، وارستگى يا بى نيازى از اعمال و عدم چشم داشت به ثمرات اعمال است. كسب اين حالت از طريق كردار نيز ميّسر است. بدين سان، روح انسان پاكيزه مى گردد و آدمى بر نفس خويش غالب مى شود. آن گاه خويشتن را در همه موجودات مى يابد و به مرتبه بى توجهىِ محض به نتايج اعمال مى رسد. در واقع راه هاى گوناگون براى حالات و توانايى ها انسان ها طرح ريزى شده است. بين راه ها تفاوت جوهرى وجود ندارد; چون طريق وظايف و طريق معرفت وابسته به هم و متكى به يكديگرند.
3. نجات از طريق عشق (بهكتى يوگا)
اين طريق، روح محبت و استغراق در ذات را مى طلبد. سالك بايد همه چيز را در پاى معشوق نثار كند و هيچ انگيزه و انديشه اى به غير از حق در او موج نزند. مراحل مختلفى را براى رسيدن به اين مقام ذكر كرده اند كه عبارت است از: انجام مناسك و مراسم و تكرار اوراد و اذكار و مراقبه كه با تمام وجود متوجه محبوب گردد و در صدد رياضت و اشراق و كسب رضاى او باشد.
رهرو اين مرحله بايد در جنبه عمل و علم نيز بايد سرآمد باشد. عملى وارسته داشته باشد و در علم به شناخت حقيقى نائل شده باشد. گيتا در فصل دوازدهم چنين مى گويد:
ولى آنان كه مرا مى پرستند و همه كار خود را به من وا مى گذارند،
و مرا غايت مطلوب مى دانند،
و دل، همه وقف ذكر و نيايش من مى كنند،
اى پسر پريتا، من آنان را بى درنگ، از درياى مرگبار زندگى مى رهانم.
هان، دل در انديشه من مستغرق ساز،
و خاطر در من بگمار،
تا پس از مرگ در من زندگى كنى.
در اين طريق سه امر را بايد بررسى كرد: عشق، عاشق، وجود معشوق.
الف) عشق يعنى از حد گذشتن در دوستى و يا كورىِ حس از درك عيوب محبوب. عشق صفت قدس است. معدن قدس از تغيير حوادث منزه است. همچنين عشق يعنى طريق الفت و ارتباط و تسليم محض در برابر اراده خدا و محو حقيقت شدن و جز يكى را نديدن.
ب) عاشق كسى است كه خواسته حق را بر هوا و هوس دنيا مقدم بدارد; خويشتن را از هرگونه تعلق دنيوى، فارغ و از هرگونه استقلال شخصى، ساقط گرداند; هر پيشرفت و مقامى را مرهون فيض و لطف بى پايان حق بداند; دل را در ذات حق مستغرق سازد، بدين معنا كه دل و ذهن انسان هميشه رو به سوى او داشته باشد; از حب و بغض نسبت به ديگران فارغ باشد; به خوشى و ناخوشى ملول و مسرور نگردد.
گيتا در فصل دوازدهم اين گونه سخن مى گويد:
با تسلط بر حواس خود همه چيز را به يك چشم مى بينند،
و به خير ديگران شادمان مى گردند.
مرا غايت مطلوب مى دانند،
و دل را وقف ذكر و نيايش من مى كنند.
آن كه با هيچ مخلوقى كينه نورزد
و با همه آفريدگان دوست و مهربان باشد،
آن كه از انديشه خويش و مالِ خويش، رسته باشد،
آن كه پيوسته خردمند و بر نفس خود چيره باشد،
آن كه با عزمى جزم، دل و هوش خود را در انديشه من گماشته باشد،
دل از پريشانى ها پرداخته،
تدبير كار دنيا فروگذاشته،
دل در من بسته،
روى دل به سوى من كرده
و مدح و قدح را به يك چشم نگريسته
آن كه همه جا سراى اوست
و هيچ جا سراى او نيست.
و از سَرِ ايمان و اعتقادِ تمام،
مرا كمال مطلوب خود داند،
و نزد من گرامى است.
ج) در گيتا وجود معشوق از بُعد تنزيهى در نظر گرفته شده است; يعنى از لحاظ واقعيت نامتناهى كه ناظم و محمل و اساس كائنات و موجودات و مبدأ كليه صور جهان است، به صورت مرشد و دوستِ عاشق است. اين مرشد در گيتا «كريشنه» است كه لحظه اى از ارشاد مريد خود، آرجونه غفلت نمى كند.
در فصل دوازدهم گيتا آمده است: كسى كه عاجز از تحصيل حالات عشق باشد مى تواند طريق ادياسه است كه عبارت است از توجّه مدام و بى انقطاع و حالتى وراى بيدارى، رؤيا، و خواب عميق كه در آن فعاليت هاى ذهنى را فرو مى كشد. آنان كه از ادياسه نيز ناتوان اند، بايد در اخلاص اصرار ورزند و در عمل بكوشند; چرا كه اين كار موجب كمالشان خواهد گرديد. در فصل دوازدهم گيتا مطالب مذكور اين گونه بيان شده است:
ولى اگر نتوانى همه در من مستغرق گردى، اى ارجونه،
از راه «ادياسه» پيش آى تا توفيق يابى
و اگر رياضت و ادياسه، نيز از تو برنمى آيد،
درعمل كوش و نيت كن كه هرچه كنى براى من كنى.
چه، با عمل كردن براى خاطر من به كمال توانى رسيد.
و اگر از اين نيز فرومانى،
خويشتن را به من واگذار،
بر نفس خود چيره باش و دل از سوداى ثمره اعمال بپرداز.
خاتمه
طريق عشق نيز چنين است: كسى سرآمد اين كوى است كه عملى وارسته از آرزوها و پى آمدها و نتيجه داشته باشد و در مرحله علم هم به مقامى برسد كه فقط او را ببيند و اين دو را با گوهر محبت درآميزد، تا آن كه به مقام وصال كه هدف نهايى خلقت جز اين نيست، برسد و از آرامشى ابدى و وجد و سرور جاويدان بهرمند گردد. گيتا در فصل يازدهم مى گويد:
اما آن كه در محبت صادق باشد،
تواند كه مرا بشناسد
و ببيند
و در من راه يابد.
گيتا در وصف عارفان در فصل پنجم چنين مى گويد:
اين مردمان كه همه چيز در ضميرشان يكسان است،
حتى در اين جهان بر جهان، پيروز آيند;
و چون حق، منزه از عيب، و دگرگونى ناپذير است
اين مردان در ذات حق قرار و آرام يابند.
عارف كه به حق واصل شده باشد
با دلى آرام و فارغ از تشويق،
نه به خوشى شادمان گردد
و به ناخوشى پژمان گردد.
با دلى كه در برخورد با عالم خارج، مرده و بى حس است،
خوشى را در جان خود يابد.
و با خاطرى مستغرقِ يادِ حق
به سرور جاويدان رسد.
سه گانه بودن طريق بر تفاوت جوهرى آنان دلالت ندارد، بلكه اين سه گانگى به حسب استعدادهاى رهروان كوى حق است; همان گونه كه در فراگرفتن علم راه هاى مختلفى وجود دارد، در طريق سلوك هم همين طور است. براى ورود به راه و طى طريق، رهرو بر حسب توانايى درونى و گرايش هاى قلبى، يكى از راه ها را انتخاب مى كند و اگر مرشدى طريقى را توصيه مى كند مى تواند دو دليل داشته باشد: اولا شايد برحسب تجربه شخصى مرشد باشد كه به اين مرحله رسيده است و اين راه را نزديك تر به مقصود تشخيص دهد; ثانياً، همان گونه كه گفته شد، شايد به حسب استعداد رهرو طريقى خاص را به او توصيه كند; مثلا اگر رهروى را به راه عمل تشويق كنند، او برحسب انجام دستورهايى كه داده شده است، به مرور زمان از نور معرفت بهره مند مى گردد و عواطف و علايق او بر اثر عمل و معرفت، به حق گرايش پيدا مى كند; ولى وقتى رهرو به مرحله انقطاع رسيد، در آن مرحله هر سه راه رنگ مى بازند و در آن جا حقيقت مشاهده مى گردد و سالك حتى عمل خود را نمى بيند و عقل و نفس او حق مى شود و هرچه را ببيند و انجام دهد به خدا نسبت مى دهد. گيتا در فصل پنجم اين طور مى گويد:
آن كه جانش با جان حق يكى گشته
ثمره عمل را فرو مى گذارد
و به آرامش مطلق مى رسد...
و به كارگيرى طريق معرفت همانند به كارگيرى طريق عمل باعث مى شود سمت وسوى عمل رهرو، وحب وعشق او به سوى حق گردد. گيتا درهمان فصل چنين مى گويد:
ولى براى كسى كه نور معرفت پرده جهل او را دريده باشد
آن نور چون خورشيد مى درخشد و حق را روشن مى سازد.
عقل او و نفس او حق است.
عبادت و مراد او حق است.
كتاب نامه
1. گيتا، يا سرود خدايان، ترجمه على موحد، شركت سهامى انتشارات خوارزمى، چاپ دوم، 1374.
2. آشتيانى، جلال الدين: عرفان گنوستى سيزم، ميستى سيزم، شركت سهامى انتشار، چاپ اول، 1375.
3. شايگان، داريوش: اديان و مكتبهاى فلسفى هند، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1362.
4. ك. م. سن، هندوئيسم، ترجمه ع. پاشايى، انتشارات فكر روز، چاپ دوم، 1375.
5. نائينى، جلال: هند در يك نگاه، انتشارات شيرازه، چاپ اول، 1375.
6. نقوى، سيدعلى محمد: سيرى در انديشه معاصر هند و دورنماى فلسفى آن، ج1، رايزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ايران، دهلى نو.
_. A dictionary of Hinduism. Routledge & Kegan Paul, 1985.
_. The Encyclopedia of Eastern Philosophy and Religon, 1994 Shambhala Publications.
منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب