تا چند ستم رسيده باشم

تا چند ستم رسيده باشم شاعر : خاقاني چون سايه ز خود رميده باشم تا چند ستم رسيده باشم نالان و ستم رسيده باشم لب بسته گلو گرفته چون ناي کانصاف ز کس نديده باشم انصاف بده چرا ننالم افتاده‌ي سگ گزيده باشم چند از سگ ابلق شب و روز چون بلبله قد خميده باشم چند از پي آب‌دست هر خس در گردن زه کشيده باشم تا کي چو ترازو از زباني تا راست روي گزيده باشم طيار شوم زبان ببرم گوياي زبان بريده باشم چون صبح و محک به راست گويي اين پند بسي شنيده...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا چند ستم رسيده باشم
تا چند ستم رسيده باشم
تا چند ستم رسيده باشم

شاعر : خاقاني

چون سايه ز خود رميده باشمتا چند ستم رسيده باشم
نالان و ستم رسيده باشملب بسته گلو گرفته چون ناي
کانصاف ز کس نديده باشمانصاف بده چرا ننالم
افتاده‌ي سگ گزيده باشمچند از سگ ابلق شب و روز
چون بلبله قد خميده باشمچند از پي آب‌دست هر خس
در گردن زه کشيده باشمتا کي چو ترازو از زباني
تا راست روي گزيده باشمطيار شوم زبان ببرم
گوياي زبان بريده باشمچون صبح و محک به راست گويي
اين پند بسي شنيده باشمگوئي که ز غم مجوش و مخروش
نتوانم کرميده باشمدرجوش و خروش ابر و بحرم
انديک نه شوخ‌ديده باشمخاقاني دلفکارم آري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط