همه درد چشم تو شد هستي تو

همه درد چشم تو شد هستي تو شاعر : خاقاني شو از نيستي توتيايي طلب کن همه درد چشم تو شد هستي تو ز گنبد برون شو بقايي طلب کن چو در گنبدي هم‌صف مردگاني جدا زين خدايان خدايي طلب کن خدايان رهزن بسي يابي اينجا به از هفت و نه پادشايي طلب کن مر اين پنج دروازه‌ي چار حد را ز رندان وقت آشنايي طلب کن مگو شاه سلطان اگر مرد دردي به زير گليم گدايي طلب کن کليد همه دار ملک سلاطين ز تشنه دلان ناشتائي طلب کن به سيران مده نوش‌داروي معني به خاقاني...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همه درد چشم تو شد هستي تو
همه درد چشم تو شد هستي تو
همه درد چشم تو شد هستي تو

شاعر : خاقاني

شو از نيستي توتيايي طلب کنهمه درد چشم تو شد هستي تو
ز گنبد برون شو بقايي طلب کنچو در گنبدي هم‌صف مردگاني
جدا زين خدايان خدايي طلب کنخدايان رهزن بسي يابي اينجا
به از هفت و نه پادشايي طلب کنمر اين پنج دروازه‌ي چار حد را
ز رندان وقت آشنايي طلب کنمگو شاه سلطان اگر مرد دردي
به زير گليم گدايي طلب کنکليد همه دار ملک سلاطين
ز تشنه دلان ناشتائي طلب کنبه سيران مده نوش‌داروي معني
به خاقاني آي و نوايي طلب کنبه باغ دل ار بلبل درد خواهي
وراي خرد پيشوايي طلب کنبرون از جهان تکيه جايي طلب کن
قدم درنه و رهنمايي طلب کنقلم برکش و بر دو گيتي رقم زن
فلک عرش توست استوايي طلب کنجهان فرش توست آستيني برافشان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط