ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من

ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من شاعر : خاقاني گر نگه کردي به سوي من نبودي سوي من ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من پشت پاي خويش بيند تا نبيند روي من من بخايم پشت دست از غم که او از روي شرم خون من خورد و نديد از دوستي در روي من رسم ترکان است خون خوردن ز روي دوستي کو مرا کشت و نيازرد از برون يک موي من بس که از زاري زبانم موي و مويم شد زبان من که باشم تا کمان او کشد بازوي من ترک بلغاري است قاقم عارض و قندز مژه شد کبود از شانه‌ي دست آينه‌ي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من
ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من
ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من

شاعر : خاقاني

گر نگه کردي به سوي من نبودي سوي منترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من
پشت پاي خويش بيند تا نبيند روي منمن بخايم پشت دست از غم که او از روي شرم
خون من خورد و نديد از دوستي در روي منرسم ترکان است خون خوردن ز روي دوستي
کو مرا کشت و نيازرد از برون يک موي منبس که از زاري زبانم موي و مويم شد زبان
من که باشم تا کمان او کشد بازوي منترک بلغاري است قاقم عارض و قندز مژه
شد کبود از شانه‌ي دست آينه‌ي زانوي منتا ز دستم رفت و هم‌زانوي نااهلان نشست
از سگان کيست خاقاني که يابد بوي منبوي وصلش آرزو مي‌کردم او دريافت گفت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط