ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من شاعر : خاقاني گر نگه کردي به سوي من نبودي سوي من ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من پشت پاي خويش بيند تا نبيند روي من من بخايم پشت دست از غم که او از روي شرم خون من خورد و نديد از دوستي در روي من رسم ترکان است خون خوردن ز روي دوستي کو مرا کشت و نيازرد از برون يک موي من بس که از زاري زبانم موي و مويم شد زبان من که باشم تا کمان او کشد بازوي من ترک بلغاري است قاقم عارض و قندز مژه شد کبود از شانهي دست آينهي...