تا بيش دل خراب داري شاعر : خاقاني دل بيش کند ز جانسپاري تا بيش دل خراب داري افتاد قرار بيقراري اي کار مرا به دولت تو تن دردادم چنان که داري دل خوش کردم چنين که داني تا خون دلم به ناخن آري يک ناخن کم نميکني جور سيبي به دو کرده روزگاري جان کاهي و اندهان فزائي درگاه تو را به تنگ باري آوازه فراخ شد به عالم چندان که به دست چپ شماري هر لحظه کشي ز صف عشاق کز عمر گذشته يادگاري اين باقي عمر با تو باشم خاقاني را به تاجداري ...