خاک توام مرا چه خوري خون به دوستي

خاک توام مرا چه خوري خون به دوستي شاعر : خاقاني جان مني مرا مکش اکنون به دوستي خاک توام مرا چه خوري خون به دوستي چند از درون به خصمي و بيرون به دوستي اي تازه گل که چون ملي از تلخي و خوشي چون شيفته شوم کني افسون به دوستي ماني به ماه نو که بشيبم چو بينمت ترک اين‌چنين کند که خورد خون به دوستي خونم همي خوري که تو را دوستم بلي ترکان غمزه‌ي تو شبيخون به دوستي تو دشمني نه دوست که بر جان من کنند کان لب نهان کشي است چو گردون به دوستي سرهاي گردنان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاک توام مرا چه خوري خون به دوستي
خاک توام مرا چه خوري خون به دوستي
خاک توام مرا چه خوري خون به دوستي

شاعر : خاقاني

جان مني مرا مکش اکنون به دوستيخاک توام مرا چه خوري خون به دوستي
چند از درون به خصمي و بيرون به دوستياي تازه گل که چون ملي از تلخي و خوشي
چون شيفته شوم کني افسون به دوستيماني به ماه نو که بشيبم چو بينمت
ترک اين‌چنين کند که خورد خون به دوستيخونم همي خوري که تو را دوستم بلي
ترکان غمزه‌ي تو شبيخون به دوستيتو دشمني نه دوست که بر جان من کنند
کان لب نهان کشي است چو گردون به دوستيسرهاي گردنان به شکر مي‌برد لبت
چون مي‌کني جفاي دگرگون به دوستيخاقاني از تو چشم چه دارد به دشمني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط