الصبوح اي دل که جان خواهم فشاند

الصبوح اي دل که جان خواهم فشاند شاعر : خاقاني دست هستي بر جهان خواهم فشاند الصبوح اي دل که جان خواهم فشاند دانه‌ي دل رايگان خواهم فشاند پيش مرغان سر کوي مغان جرعه‌هاي اين بر آن خواهم فشاند ديده مي‌پالاي و گيتي خاک پاي بر سماع و رقص جان خواهم فشاند اشک در رقص است و ناله در سماع خاک هم بر آسمان خواهم فشاند بر سر خاک از جفاي آسمان آستين بر دوستان خواهم فشاند دوستان چون از نفاق آگنده‌اند بر سر دشمن روان خواهم فشاند دشمنان چون بر غمم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الصبوح اي دل که جان خواهم فشاند
الصبوح اي دل که جان خواهم فشاند
الصبوح اي دل که جان خواهم فشاند

شاعر : خاقاني

دست هستي بر جهان خواهم فشاندالصبوح اي دل که جان خواهم فشاند
دانه‌ي دل رايگان خواهم فشاندپيش مرغان سر کوي مغان
جرعه‌هاي اين بر آن خواهم فشاندديده مي‌پالاي و گيتي خاک پاي
بر سماع و رقص جان خواهم فشانداشک در رقص است و ناله در سماع
خاک هم بر آسمان خواهم فشاندبر سر خاک از جفاي آسمان
آستين بر دوستان خواهم فشانددوستان چون از نفاق آگنده‌اند
بر سر دشمن روان خواهم فشانددشمنان چون بر غمم بخشوده‌اند
بر زمانه هر زمان خواهم فشاندکيسه‌اي کز زندگي بردوختم
بر سراين خاکدان خواهم فشاندهر زري کز خاک بيزي يافتم
ناوک آتش فشان خواهم فشاندهر سحر خاقاني آسا بر فلک
بر همام بحرسان خواهم فشانداين ستاره‌ي دري و در دري
بر سر صدر زمان خواهم فشانداين زر اکسير نفس ناطقه
بر بزرگ خرده‌دان خواهم فشانداين دو طفل نوري اندر مهد چشم
بر امام انس و جان خواهم فشانداين سه گنج نفس از قصر دماغ
بر مراد کن فکان خواهم فشانداين چهار اجساد کان کائنات
تا نگويم بر فلان خواهم فشاندکس چه داند کاين نثار از بهر کيست
در مدحت بيکران خواهم فشاندبر جلال و مجد مجد الدين خليل
هم بر آن لفظ و بنان خواهم فشاندهر شکر کز لفظ او برچيد سمع
هم بر آن کلک و بنان خواهم فشاندهر گهر کز کلک او دزديد طبع
کانچه دزديدم همان خواهم فشاندداورم کي دست فرمايد بريد
عقل بر گنج روان خواهم فشاندشرع را گنج روان از کلک اوست
روح بر حرز امان خواهم فشاندملک را حرز امان از راي اوست
هم ردا هم طيلسان خواهم فشاندگر خضر گردم بر آن غمر الردا
سبحه‌ي پروين نشان خواهم فشاندور ملک باشم بر آن عيسي نفس
افسر نوشين روان خواهم نشاندزير پاي اسبش ار دستم رسد
من و سلوي از لسان خواهم فشاندقحط دانش را به اعجاز ثناش
من بر او جان هم‌چنان خواهم فشاندچون کند پروانه جان افشان به شمع
تا بر آن فخر جهان خواهم فشاندخود کيم من وز سگان کيست جان
بر لب حوض جنان خواهم فشاندابلهم تا فضله‌ي مء الحميم
آب دست پيلبان خواهم فشاندگمرهم تا بر سر بيت الحرام
بر سر تيغ يمان خواهم فشاندحشنيم تا ريزه‌ي ريم آهني
بر سعود شعريان خواهم فشانديا نحوس کيد قاطع را ز جهل
بر سر طور و شبان خواهم فشانديا سم گوساله و دنبال گرگ
بر سر تاج کيان خواهم فشانديا کلاهي کز گيا بافد شبان
بر سر شير ژيان خواهم فشانديا دم الحيضي که از خرگوش ريخت
بر سوار سيستان خواهم فشانديا غبار لاشه‌ي ديو سفيد
بر درفش کاويان خواهم فشانديا لعاب اژدهاي حميري
بر مد مدهمتان خواهم فشانداينت جهل ار فضله‌ي گوي جعل
بر يل خيبر ستان خواهم فشانداينت کفر ار گرد نعلين يزيد
چون کمند امتحان خواهم فشاندگر چه در حلق سماکين افکنم
چون خدنگي از کمان خواهم فشاندور چه پر تير گردون بشکنم
بر سر آب گمان خواهم فشاندليک با تيغ يقين او سپر
بر سر خاک هوان خواهم فشاندپيش کلک دور باش آساش تيغ
نه لالي از زبان خواهم فشانددر حضورش لالي آرم در زبان
خاک توبه بر دهان خواهم فشاندپيش نطقش کبم آرم از دهان
وز برون آشيان خواهم فشاندبيضه چون طاوس نر خواهم گشاد
بر سر شاه اخستان خواهم فشاندعقد نظمش کبم آرم از دهان
بر شه صاحب قران خواهم فشاندزيور نثرش فرو خواهم گسست
هفت گنج شايگان خواهم فشاندبر خط دستش که هند و چين در اوست
دست بر چيپال و خان خواهم فشاندچون به هندوچين او دستم رسد
هر دو ساعت چارکان خواهم فشاندبر سه تشريفش که خواندم يک به يک
من سه جان بر چار خوان خواهم فشاندهست هر سه چار خوان و هشت خلد
بر سگ کهف استخوان خواهم فشاندچون از آن خوان لقمه‌اي خواهم چشيد
جان بر او هم جاودان خواهم فشاندباد چون جان جاودان عمرش که من


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.