رخسار صبح را نگر از برقع زرش

رخسار صبح را نگر از برقع زرش شاعر : خاقاني کز دست شاه جامه‌ي عيدي است در برش رخسار صبح را نگر از برقع زرش صبح آتش ملمع و شب مشک اذفرش گردون به شکل مجمر عيدي به بزم شاه چون بوي عطر عيد برآمد ز مجمرش مشرق به عود سوخته دندان سپيد کرد صاعي بساخت کز پي عيد است درخورش گردون فرو گذاشت هزاران حلي که داشت کان صاع ديد ببار سحر درش مرغ سحر شناعت از آن زد چو مصريان از نام شاه و داغ نهاده مشهرش آري به صاع عيد همي ماند آفتاب ماه نوابتداي سه حرف...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رخسار صبح را نگر از برقع زرش
رخسار صبح را نگر از برقع زرش
رخسار صبح را نگر از برقع زرش

شاعر : خاقاني

کز دست شاه جامه‌ي عيدي است در برشرخسار صبح را نگر از برقع زرش
صبح آتش ملمع و شب مشک اذفرشگردون به شکل مجمر عيدي به بزم شاه
چون بوي عطر عيد برآمد ز مجمرشمشرق به عود سوخته دندان سپيد کرد
صاعي بساخت کز پي عيد است درخورشگردون فرو گذاشت هزاران حلي که داشت
کان صاع ديد ببار سحر درشمرغ سحر شناعت از آن زد چو مصريان
از نام شاه و داغ نهاده مشهرشآري به صاع عيد همي ماند آفتاب
ماه نوابتداي سه حرف است بنگرشداغي است بر جبين سپهر از سه حرف عيد
خورشيد طشت خون و مه عيد نشترشفصاد بود صبح که قيفال شب گشاد
تن چون خلال مايده‌ي عيد لاغرشمه روزه دار بود همانا از آن شده است
خسرو به نوک نيزه ربايد ز خاورشيا حلقه‌گويي از پي آن شد که روز عيد
بر صد هزار عيد برات مقررشخاقان اکبر آنکه ز ديوان نصرت است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط