طفلي و طفيل توست آدم شاعر : خاقاني خردي و زبون توست عالم طفلي و طفيل توست آدم آبستن لعل توست مريم پروردهي جزع توست عيسي زلف تو گرفت رنگ ماتم تا چشم تو ريخت خون عشاق طاووس و بهشت و مار با هم از عارض و روي و زلف داري طوبي است در آتش جهنم در سينهي ما خيال قدت از سلسلههاي جعد پر خم آويختي آفتاب را دوش خورشيد نميشود مسلم ما را که کند مسلم آنجاک چون رطل طرب کشي دمادم جان خاک شود به طمع جرعه فرسوده شد آرزوي مرهم با لذت...