اي جهان داوري که دوران را

اي جهان داوري که دوران را شاعر : خاقاني عهد نامه‌ي بقا فرستادي اي جهان داوري که دوران را مدد از کبريا فرستادي وي کيان گوهري که کيوان را راه گير قضا فرستادي عزم را چند روزه ره به کمين عدل را پيشوا فرستادي پيش مهدي که پيشگاه هدي است رفته را باز جا فرستادي آب دين رفته بود از آتش کفر به سلام سها فرستادي وقت قدرت سهيل را ز يمن به مصاف و غزا فرستادي روز کين اژدهاي رايت را در دم اژدها فرستادي کرکسان را ز چرخ چون گنجشک کوه را در...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي جهان داوري که دوران را
اي جهان داوري که دوران را
اي جهان داوري که دوران را

شاعر : خاقاني

عهد نامه‌ي بقا فرستادياي جهان داوري که دوران را
مدد از کبريا فرستاديوي کيان گوهري که کيوان را
راه گير قضا فرستاديعزم را چند روزه ره به کمين
عدل را پيشوا فرستاديپيش مهدي که پيشگاه هدي است
رفته را باز جا فرستاديآب دين رفته بود از آتش کفر
به سلام سها فرستاديوقت قدرت سهيل را ز يمن
به مصاف و غزا فرستاديروز کين اژدهاي رايت را
در دم اژدها فرستاديکرکسان را ز چرخ چون گنجشک
کوه را در هوا فرستاديبه سم کوه پيکران در رزم
آتش اندر وغا فرستاديز آب تيغ کيالواشيري
بيم نار بلا فرستاديآخر نام خويش را بر چرخ
عرشيان را سنا فرستادياز سنا برق آتش شمشير
دودش اندر سما فرستاديشررش در کواکب افکندي
کامتحانش از دها فرستاديکوه را زهره آب گشت وببست
که ثنا را جزا فرستاديزهره‌ي آب گشته‌ي کوه است
که به خلق خدا فرستاديني ني آن زر ز نور خلق تو زاد
هم به خورشيد وا فرستاديهرچه خورشيد زاده بود از خاک
گنج خاقان عطا فرستادياعظم اسپهبدا به خاقاني
حله‌ها بر ملا فرستاديبدره‌ها دادي از نهان و کنون
قلزمي از سخا فرستاديچشمه‌ها راندي از مکارم و باز
مهر و مه بر قفا فرستادياسماني که اختران دادي
به رهي بارها فرستاديهر زري کافتاب زاد از کان
نقد کان را فنا فرستاديپس ازين آفتاب بخشي از آنک
که مثال رضا فرستاديپارم امسال شد به سعي عطات
خط حرز و شفا فرستاديجان مصروع شوق را ز مثال
از قبولم لوا فرستاديچو سه حرف ميانه‌ي نامت
که دميش از صبا فرستاديخاطرم مريمي است حامل بکر
صد هزارش دوا فرستاديمريمي کش هزار و يک درد است
کشته را خون بها فرستاديمن به جان کشته‌ي هواي توام
تو دو چندان مرا فرستاديخون بها گر هزار دينار است
من شدم زنده تا فرستاديزين صلت کو قصاص کشتن راست
که مرا کيميا فرستاديگنج عرشي گشايمت به زبان
تا مرا توتيا فرستاديهمه دزدان گنج من کورند
که صلت چون نيا فرستاديمن نيايش‌گر نياي توام
نه به قدر ثنا فرستاديبخشش تو به قدر همت توست
که سزا را سزا فرستاديهم‌چنين بخش تا چنين گويند
کاين عطيت به ما فرستاديفضل و فطنت سپاس‌دار تو اند
کاين همه زر چرا فرستادينشنوي آنکه حاسدان گويند
که به مردم گيا فرستادينفخه‌ي روح اول البشر است
به لبي ناشتا فرستاديسال قحط انگبين و شير بهشت
پيل بالا نوا فرستاديماه دي کرم پيله را از قوت
در بن چه ضيا فرستاديکرم شب‌تاب را شب يلدا
ز ابر همت نما فرستاديدر سراب وحش به نيلوفر
در زمستان قبا فرستاديشاه‌باز کلاه گمشده را
کاين نکوئي کجا فرستاديبد نکردي و خود نکو داني
داني احسان که را فرستاديدانم از جان که را ستودم و باز
بر سر بيد پا فرستاديافسر زر چو شاه دابشليم
گنج بي‌منتها فرستاديثاني اسکندري، ارسطو را
زر و فر و بها فرستاديشاه نعمان کفي و نابغه را
خلعه چون مصطفا فرستاديمصطفي دولتا سوي حسان
هديه چون مرتضي فرستاديمرتضي صولتا سوي قنبر
که کليد دعا فرستاديبرگشايم در فلک به دعات
تاج عز و علا فرستاديباش تاج کيان که بر سر چرخ
که در او درد مردمي يابينيک مردي کجاست خاقاني
دانه پرورد مردمي يابينيست مرغي که حوصله‌ش به جهان
که در او مرد مردمي يابيخود جهان مخنث آن کس نيست
ور نکردي خاطر او نور پيوند آمديطبع روشن داشت خاقاني حوادث تيره کرد
از خزانه‌ي غيب لفظش وحي مانند آمديگر کليد خاطرش نشکستي اندر قفل غم
نخل مومين را رطب شيرين تر از قند آمديگر به اول نستندندي اصل شيريني ز موم
تا ز سگان خلق شير شرزه نجوييبس کن خاقانيا ز مدحت دونان
ز آب خضر کام مار گرزه نشوييتا به چنين لفظ نام سفله نراني
نذر کن اکنون که بيش هرزه نگوييهر زه واحسنت هرزه بود که گفتي
مدد مي‌دهم تا تو تاثير بينيز آب سخن بحر ارجيش را من
چو من آمدستم صدف گير بينيازين بحر ماهي گرفتندي اکنون
کز سر سودا خرد را در سر آرد خيرگيبس کن از سوداي خوبان داشتن خاقانيا
کز برون سو روشني دارد درون سو تيرگيصورت خوبان به معني چون ببيني آينه است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط