پيش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات شاعر : خواجوي کرماني در وفايت جان ببازم تا کجا يابم وفات پيش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات خون دل ميخور که اين ساعت نمييابم دوات دي طبيبم ديد و دردم را دوا ننوشت و گفت خط برون آوردي و گفتي که آوردم برات چون روان بي خط برات آورده بودم از چه وجه کانک رخ بر رخ نهي او را چه غم باشد ز مات در عري شاه ماتم اي پريرخ رخ مپوش قامتت را سجده آرد عرعر از بانک صلوة راستي را تا صلاي عشق در عالم زدي جان ببازم...