پيش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات

پيش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات شاعر : خواجوي کرماني در وفايت جان ببازم تا کجا يابم وفات پيش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات خون دل ميخور که اين ساعت نمي‌يابم دوات دي طبيبم ديد و دردم را دوا ننوشت و گفت خط برون آوردي و گفتي که آوردم برات چون روان بي خط برات آورده بودم از چه وجه کانک رخ بر رخ نهي او را چه غم باشد ز مات در عري شاه ماتم اي پري‌رخ رخ مپوش قامتت را سجده آرد عرعر از بانک صلوة راستي را تا صلاي عشق در عالم زدي جان ببازم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات
پيش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات
پيش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات

شاعر : خواجوي کرماني

در وفايت جان ببازم تا کجا يابم وفاتپيش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات
خون دل ميخور که اين ساعت نمي‌يابم دواتدي طبيبم ديد و دردم را دوا ننوشت و گفت
خط برون آوردي و گفتي که آوردم براتچون روان بي خط برات آورده بودم از چه وجه
کانک رخ بر رخ نهي او را چه غم باشد ز ماتدر عري شاه ماتم اي پري‌رخ رخ مپوش
قامتت را سجده آرد عرعر از بانک صلوةراستي را تا صلاي عشق در عالم زدي
جان ببازم بي سخن چون بت پرستان پيش لاتچون ترا گويم که لالاي توام گوئي که لا
ايدريغ ارعيش ما را دست ميدادي اداتنغمه‌ي عشاق در نوروز خوش باشد وليک
زانک لعل جان فزايش ميبرد آب حياتگرحيا داري برو خواجو ودست از جان بشوي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما