جان ما بر آتش و گيسوي جانان تافتست

جان ما بر آتش و گيسوي جانان تافتست شاعر : خواجوي کرماني سنبلش در پيچ و ما را رشته‌ي جان تافتست جان ما بر آتش و گيسوي جانان تافتست همچو ثعبان برکف موسي عمران تافتست آن دو افعي سياه مهره بازش از چه روي زلف هندويش چرا نعلم بدانسان تافتست جادوي مردم فريب او چو خوابم بسته است آن طناب چنبري بهر چه چندان تافتست گر نمي‌خواهد که ما را رشته‌ي جان بگسلد همچون ماه چارده در کنج ويران تافتست مهر رخسار تو در جان من شوريده دل کز شب زلف تو چون شمع شبستان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جان ما بر آتش و گيسوي جانان تافتست
جان ما بر آتش و گيسوي جانان تافتست
جان ما بر آتش و گيسوي جانان تافتست

شاعر : خواجوي کرماني

سنبلش در پيچ و ما را رشته‌ي جان تافتستجان ما بر آتش و گيسوي جانان تافتست
همچو ثعبان برکف موسي عمران تافتستآن دو افعي سياه مهره بازش از چه روي
زلف هندويش چرا نعلم بدانسان تافتستجادوي مردم فريب او چو خوابم بسته است
آن طناب چنبري بهر چه چندان تافتستگر نمي‌خواهد که ما را رشته‌ي جان بگسلد
همچون ماه چارده در کنج ويران تافتستمهر رخسار تو در جان من شوريده دل
کز شب زلف تو چون شمع شبستان تافتستآن بنا گوش دل افروزست يا مه يا چراغ
در دلم گوئي که صد خورشيد تابان تافتستباده پيش آور که از عکس مي و مهر رخت
هرگزت روزي زغفلت سر ز فرمان تافتست ؟بنده تا دست طلب در دامن عشق تو زد
با تو گر يک روز روي از مهر و پيمان تافتستهمچو زلفت کار خواجو روز و شب آشفته بود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط