بوستان طلعتش را نوبهاري ديگرست

بوستان طلعتش را نوبهاري ديگرست شاعر : خواجوي کرماني چشمم از عکس جمالش لاله زاري ديگرست بوستان طلعتش را نوبهاري ديگرست گر چه هر ساعت ميانش در کناري ديگرست از ميان جان من هرگز نمي‌گيرد کنار چشم مست نيم‌خوابش را خماري ديگرست تا لب ميگون او در داد جان را جام مي زاهدي در مذهب عشاق کاري ديگرست عاشقانرا با طريق زهد و تقوي کار نيست تا نپنداري که ما را جز تو ياري ديگرست ايکه در حسن و لطافت در جهانت يار نيست يا ترا کاريست کو آشفته کاري ديگرست زلف...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بوستان طلعتش را نوبهاري ديگرست
بوستان طلعتش را نوبهاري ديگرست
بوستان طلعتش را نوبهاري ديگرست

شاعر : خواجوي کرماني

چشمم از عکس جمالش لاله زاري ديگرستبوستان طلعتش را نوبهاري ديگرست
گر چه هر ساعت ميانش در کناري ديگرستاز ميان جان من هرگز نمي‌گيرد کنار
چشم مست نيم‌خوابش را خماري ديگرستتا لب ميگون او در داد جان را جام مي
زاهدي در مذهب عشاق کاري ديگرستعاشقانرا با طريق زهد و تقوي کار نيست
تا نپنداري که ما را جز تو ياري ديگرستايکه در حسن و لطافت در جهانت يار نيست
يا ترا کاريست کو آشفته کاري ديگرستزلف مشکينت چرا آشفته شد چون کار من
بار عشقت بر دلم اين بار باري ديگرستبارها گفتم که دل برگيرم از مهرت وليک
در خم زلف تو هر چين زنگباري ديگرستگرچه چين پيوسته در ابروي مشکينت خطاست
کاهوي چشم ترا هر دم شکاري ديگرستشيرمردانرا اگر آهو شکارست اين عجب
بختيار آنکس که او را اختياري ديگرستاز جهان خواجو طريق عاشقي کرد اختيار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط