گرچه کاري چو عشقبازي نيست

گرچه کاري چو عشقبازي نيست شاعر : خواجوي کرماني بگذر از وي که جاي بازي نيست گرچه کاري چو عشقبازي نيست پيش صاحبدلان مجازي نيست بحقيقت بدان که قصه عشق هيچ دستان بدلنوازي نيست چون نواهاي دلکش عشاق اگرت سيرت ايازي نيست ملک محمودي از کجا يابي که رواني به تيز تازي نيست توسن طبع را عنان درکش عادتش جز زبان درازي نيست شمع را زان زبان برند که او جامه بي جام مي نمازي نيست باده‌ي صاف کو که صوفي را پرده سوزي به پرده سازي نيست دل دستانسراي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گرچه کاري چو عشقبازي نيست
گرچه کاري چو عشقبازي نيست
گرچه کاري چو عشقبازي نيست

شاعر : خواجوي کرماني

بگذر از وي که جاي بازي نيستگرچه کاري چو عشقبازي نيست
پيش صاحبدلان مجازي نيستبحقيقت بدان که قصه عشق
هيچ دستان بدلنوازي نيستچون نواهاي دلکش عشاق
اگرت سيرت ايازي نيستملک محمودي از کجا يابي
که رواني به تيز تازي نيستتوسن طبع را عنان درکش
عادتش جز زبان درازي نيستشمع را زان زبان برند که او
جامه بي جام مي نمازي نيستباده‌ي صاف کو که صوفي را
پرده سوزي به پرده سازي نيستدل دستانسراي مستانرا
مهر ورزي به مهره بازي نيستخيز خواجو که نزد مشاقان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط