سپيده دم که جهان بوي نوبهار گرفت شاعر : خواجوي کرماني صبا نسيم سر زلف آن نگار گرفت سپيده دم که جهان بوي نوبهار گرفت چو بلبل سحري نالهاي زار گرفت بگاه بام دلم در نواي زير آمد بسا که چهرهام از خون دل نگار گرفت چو آن نگار جفا پيشه دست من نگرفت چه اوفتاد که او هم ز ما کنار گرفت سرشک بود که او روي ما نگه ميداشت که بهر مهر نشايد ميان مار گرفت مگير زلف سياهش ببوي دانه خال قرار در خم آن زلف بيقرار گرفت دلم چو بي رخ زيباي او کنار نداشت که...