بهار دهر بباد خزان نميارزد شاعر : خواجوي کرماني چراغ عمر بباد وزان نميارزد بهار دهر بباد خزان نميارزد که اين حديقه بب روان نميارزد برو چو سرو خرامان شو از روان آزاد بخار و خاشهي اين خاکدان نميارزد شقايق چمن بوستانسراي امل که آن هماي بدين استخوان نميارزد خلاص ده ز تن تيره روح قدسي را به بيقراري دور زمان نميارزد قرار گير زماني که ملک روي زمين بپاس يکشبهي پاسبان نميارزد سرير ملکت ده روزه پيش اهل نظر بتيرگي شبان شبان نميارزد...