برخاک درگه تو چو دوشم مقام بود برخاک درگه تو چو دوشم مقام بودشاعر : خواجوي کرماني جانم براستان که برآن آستان بماندبرخاک درگه تو چو دوشم مقام بودچندين ببوي زلف تو در بوستان بماندباد صبا که شد به هواي تو سوي باغليکن حديث سوز غمش در جهان بماندفرهاد اگر چه با غم عشق از جهان برفتاو از ميان برفت و سخن در ميان بماندخواجو ز بسکه وصف ميان تو شرح دادبا دوستان محرمش اين داستان بمانددر عشق داستان شد و چون از جهان برفتوان چشم پرخمار چنان ناتوان بماندما برکنار و با تو کمر در ميان بمانداز چشم من روان شد و چشمم درآن بمانداز پيش من برفتي و خون دل از پيتاز شور پستهات سخنم در دهان بماندگفتم که نکتهئي ز دهانت کنم بيان