سنبلش غارت ايمان نکند چون نکند شاعر : خواجوي کرماني لب لعلش مدد جان نکند چون نکند سنبلش غارت ايمان نکند چون نکند التماس از در سلطان نکند چون نکند گر چه دربان ندهد راه وليکن درويش ميل آن سرو خرامان نکند چون نکند هر که زين رهگذرش پاي فرو رفت به گل تشنه را آرزوي آن نکند چون نکند چون تو در باديه بر دست نهي آب زلال قصد آزار مسلمان نکند چون نکند کافر زلف تو چون روي ز ايمان پيچد طلب چشمهي حيوان نکند چون نکند طالب لعل توام کانکه بظلمات افتاد...