ز آه و اشک ميگونم شبي تا روز در مجلس

ز آه و اشک ميگونم شبي تا روز در مجلس شاعر : خواجوي کرماني سماع ارغنوني و شراب ارغواني بود ز آه و اشک ميگونم شبي تا روز در مجلس که مي در ظلمت شب عين آب زندگاني بود چو خضرم هر زمان مي‌شد حيات جاودان حاصل مرا بر جويبار ديده سرو بوستاني بود خيال قد سرو آساش چون در چشم من بنشست چوديدم در کنار آنرا نشان از بي نشاني بود ميانش را نشان هستي اندر نيستي جستم توانائي چشم ساحرش در ناتواني بود چنان کاندر پريشاني سرافرازي کند زلفش همه شب کار لعل آبدارش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز آه و اشک ميگونم شبي تا روز در مجلس
ز آه و اشک ميگونم شبي تا روز در مجلس
ز آه و اشک ميگونم شبي تا روز در مجلس

شاعر : خواجوي کرماني

سماع ارغنوني و شراب ارغواني بودز آه و اشک ميگونم شبي تا روز در مجلس
که مي در ظلمت شب عين آب زندگاني بودچو خضرم هر زمان مي‌شد حيات جاودان حاصل
مرا بر جويبار ديده سرو بوستاني بودخيال قد سرو آساش چون در چشم من بنشست
چوديدم در کنار آنرا نشان از بي نشاني بودميانش را نشان هستي اندر نيستي جستم
توانائي چشم ساحرش در ناتواني بودچنان کاندر پريشاني سرافرازي کند زلفش
همه شب کار لعل آبدارش درفشاني بودچوچشم خواجوي دلخسته گاه گوهر افشاني
که مجلس با وجود او بهشت جاوداني بودشبي با يار در خلوت مرا عيشي نهاني بود
مي اندر جام ياقوتي تو گوئي لعل کاني بودعقيقش از لطافت در قدح چون عکس مي‌افکند
تو گوئي شمع رخسارش چراغ آسماني بودجهان چونروز روشن بود بر چشمم شب تاري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط