به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد

به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد شاعر : خواجوي کرماني ببوي زلف تودر مشک ناب نتوان ديد به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد ولي چه سود که آن جز بخواب نتوان ديد دو چشم مست تو ديشب بخواب مي‌ديدم فروغ آتش رويت در آب نتوان ديد اگر چه آب رخت عين آتشست وليک به هيچ روي مهي شب نقاب نتوان ديد چو ماه مهر فروزت به زير سايه‌ي شب اگر چه در شب تار آفتاب نتوان ديد رخ تو در شکن زلف پرشکن ديدم بيار باده که جز در شراب نتوان ديد خواص چشمه‌ي نوشت که جوهر روحست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد
به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد
به مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد

شاعر : خواجوي کرماني

ببوي زلف تودر مشک ناب نتوان ديدبه مهر روي تو در آفتاب نتوان ديد
ولي چه سود که آن جز بخواب نتوان ديددو چشم مست تو ديشب بخواب مي‌ديدم
فروغ آتش رويت در آب نتوان ديداگر چه آب رخت عين آتشست وليک
به هيچ روي مهي شب نقاب نتوان ديدچو ماه مهر فروزت به زير سايه‌ي شب
اگر چه در شب تار آفتاب نتوان ديدرخ تو در شکن زلف پرشکن ديدم
بيار باده که جز در شراب نتوان ديدخواص چشمه‌ي نوشت که جوهر روحست
که گنج عشق تو جز در خراب نتوان ديددل شکسته‌ي خواجو خراب گشت و وراست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.