وهم بسي رفت و مکانش نديد

وهم بسي رفت و مکانش نديد شاعر : خواجوي کرماني فکر بسي گشت و نشانش نديد وهم بسي رفت و مکانش نديد غرقه‌ي خون گشت و سنانش نديد هرکه در افتاد بميدان او همچو سهي سرو روانش نديد ديده‌ي نرگس بچمن عرعري کشته شد و تير و کمانش نديد وانکه سپر شد بر پيکان او جز کمر از موي ميانش نديد موي چو شد گرد ميانش کمر هيچ نديد آنکه دهانش نديد گر چه ز تنگي دهنش هيچ نيست چاره بجز ترک بيانش نديد عقل چو در حسن رخش ره نيافت کون ومکان گشت و مکانش نديد ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وهم بسي رفت و مکانش نديد
وهم بسي رفت و مکانش نديد
وهم بسي رفت و مکانش نديد

شاعر : خواجوي کرماني

فکر بسي گشت و نشانش نديدوهم بسي رفت و مکانش نديد
غرقه‌ي خون گشت و سنانش نديدهرکه در افتاد بميدان او
همچو سهي سرو روانش نديدديده‌ي نرگس بچمن عرعري
کشته شد و تير و کمانش نديدوانکه سپر شد بر پيکان او
جز کمر از موي ميانش نديدموي چو شد گرد ميانش کمر
هيچ نديد آنکه دهانش نديدگر چه ز تنگي دهنش هيچ نيست
چاره بجز ترک بيانش نديدعقل چو در حسن رخش ره نيافت
کون ومکان گشت و مکانش نديددل که بشد نعره زنان از پيش
عمر بسر برد و کرانش نديداين چه طريقست که خواجو در آن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.