بسوز سينه رسند اهل دل بذوق سماع شاعر : خواجوي کرماني که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع بسوز سينه رسند اهل دل بذوق سماع ولي چو شمع نباشد چه آگهي ز سماع حديث سوز درون از زبان ني بشنو گهي که برسر خاکش چرا کنند سباع بچشم آهوي ليلي نظر کن مجنون مگر بباده رهائي دهي مرا ز صداع برو طبيب و صداعم مده که مخمورم نه با عقار تعلق گرفتهام نه ضياع بيا و جام عقارم بده که تا بودم که من مطيعم و حکم تو پيش بنده مطاع چگونه از خط حکم تو سر بگردانم ز دود...