محتسب اسب فضيحت بر سرما گو مران

محتسب اسب فضيحت بر سرما گو مران شاعر : خواجوي کرماني گر برندي در جهان خر در خلاف افکنده‌ايم محتسب اسب فضيحت بر سرما گو مران گر به بي آبي سپر بر روي آب افکنده‌ايم آبروي ساغر از چشم قدح پيماي ماست کي بهوش آئيم کافيون در شراب افکنده‌ايم ما که از جام محبت نيمه مست افتاده‌ايم ليکن از سوز دل آتش در کباب افکنده‌ايم گوشه‌ي دل کرده‌ايم از بهر ميخواران کباب زانکه ما چشم اميد از خورد و خواب افکنده‌ايم غم مخور خواجو که از غم خواب را بيني بخواب در خرابات...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محتسب اسب فضيحت بر سرما گو مران
محتسب اسب فضيحت بر سرما گو مران
محتسب اسب فضيحت بر سرما گو مران

شاعر : خواجوي کرماني

گر برندي در جهان خر در خلاف افکنده‌ايممحتسب اسب فضيحت بر سرما گو مران
گر به بي آبي سپر بر روي آب افکنده‌ايمآبروي ساغر از چشم قدح پيماي ماست
کي بهوش آئيم کافيون در شراب افکنده‌ايمما که از جام محبت نيمه مست افتاده‌ايم
ليکن از سوز دل آتش در کباب افکنده‌ايمگوشه‌ي دل کرده‌ايم از بهر ميخواران کباب
زانکه ما چشم اميد از خورد و خواب افکنده‌ايمغم مخور خواجو که از غم خواب را بيني بخواب
در خرابات مغان خود را خراب افکنده‌ايمکشتي ما کو که ما زورق درآب افکنده‌ايم
وز حرارت تاب دل در آفتاب افکنده‌ايمجام مي را مطلع خورشيد تابان کرده‌ايم
وز فغان پير مغان را در عذاب افکنده‌ايمبا جوانان بر در ميخانه مست افتاده‌ايم
کاين زمان از روي کار خود نقاب افکنده‌ايمشاهد ميخوارگان گو روي بنماي از نقاب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط