اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي شاعر : خواجوي کرماني وي سرو روان دي بگلستان که بودي اي شمع چگل دوش در ايوان که بودي کي بود نزول تو و در شان که بودي وي آيت رحمت که کست شرح نداند چون شام در آمد بشبستان که بودي چون صبح برآمد به سر بام که رفتي قلب که شکستي و بميدان که بودي کين بر که کشيدي و کمان بر که گشادي در ظلمت شب چشمهي حيوان که بودي اي کام روانم لب چون آب حياتت آرام دل و آرزوي جان که بودي ديشب که مرا جان و دل از داغ تو ميسوخت درصحن...