ميا در قلب عشق ايدل که بازي نيست جانبازي شاعر : خواجوي کرماني مکن بر جان خويش آخر ز راه کين کمين سازي ميا در قلب عشق ايدل که بازي نيست جانبازي که کبک خسته نتواند که با بازان کند بازي همان بهتر که باز آئي از اين پرواز بيحاصل چرا اي مطرب مجلس دمي با ما نميسازي چو ميسوزيم و ميسازيم همچون عود در چنگت اگر يک نوبتم در برکشي چون ساز و بنوازي چه باشد چون من نالان بضربت گشتهام قانع ز خال عنبرين فلفل چرا بر آتش اندازي دلم را گر نميخواهي که سوزي...