صبح وصل از افق مهر بر آيد روزي شاعر : خواجوي کرماني وين شب تيرهي هجران بسر آيد روزي صبح وصل از افق مهر بر آيد روزي گرد آئينهي روي تو در آيد روزي دود آهي که بر آيد ز دل سوختگان سيلش از خون جگر بر کمر آيد روزي هر که او چون من ديوانه ز غم کوه گرفت تير مژگان تواش بر جگر آيد روزي وانکه او سينه نسازد سپر ناوک عشق که دعاي سحرم کارگر آيد روزي ميرسانم بفلک ناله و ميترسم از آن هيچ شک نيست که بيخواب و خور آيد روزي عاقبت هر که کند در رخ و چشم...