گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامي

گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامي شاعر : خواجوي کرماني که آفتاب بلندي چو بر کناره‌ي بامي گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامي هزار بار سبق برده‌ئي بکبک خرامي کنون تو سرو خرامان بگاه جلوه‌ي طاوس بديده گر بنشيني بايستم بغلامي گرم قبول کني همچو بندگان بارادت مثال آب حياتي که در ميان ظلامي اگر چه غيرتم آيد که با وجود حريفان ور آفتاب نباشد مرا تو ماه تمامي اگر چراغ نباشد مرا تو چشم و چراغي بسوختيم وليکن دلت نسوخت ز خامي ز شام تا بسحر شمع‌وار پيش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامي
گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامي
گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامي

شاعر : خواجوي کرماني

که آفتاب بلندي چو بر کناره‌ي باميگر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامي
هزار بار سبق برده‌ئي بکبک خراميکنون تو سرو خرامان بگاه جلوه‌ي طاوس
بديده گر بنشيني بايستم بغلاميگرم قبول کني همچو بندگان بارادت
مثال آب حياتي که در ميان ظلامياگر چه غيرتم آيد که با وجود حريفان
ور آفتاب نباشد مرا تو ماه تمامياگر چراغ نباشد مرا تو چشم و چراغي
بسوختيم وليکن دلت نسوخت ز خاميز شام تا بسحر شمع‌وار پيش وجودت
مرا تو جان و جهاني ندانمت که کداميمگر تو باغ بهشتي نگويمت که چو حوري
شب رحيل که گفتيم ترک جان گراميبراه باديه ما را بمان بخار مغيلان
ترا که شوق حرم نيست غم بود ز حراميمحب دوست نينديشد از جفاي رقيبان
چرا که لطف تو عامست و آن ستم زده عاميچه باشد ار به عنايت نظر کني سوي خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط