چنان به موي تو آشفتهام به بوي تو مست شاعر : سعدي که نيستم خبر از هر چه در دو عالم هست چنان به موي تو آشفتهام به بوي تو مست خليل من همه بتهاي آزري بشکست دگر به روي کسم ديده بر نميباشد در سراي نشايد بر آشنايان بست مجال خواب نميباشدم ز دست خيال من از کمند تو تا زندهام نخواهم جست در قفس طلبد هر کجا گرفتاريست به جانبي متعلق شد از هزار برست غلام دولت آنم که پاي بند يکيست اسير حکم توام گر تنم بخواهي خست مطيع امر توام گر دلم بخواهي سوخت...