چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت شاعر : سعدي ضرورتست چو گوي احتمال چوگانت چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت به دوستي که نخواهم شکست پيمانت به راستي که نخواهم بريدن از تو اميد به هر چه حکم کني نافذست فرمانت گرم هلاک پسندي ورم بقا بخشي بخيلم ار نکنم خويشتن به قربانت اگر تو عيد همايون به عهد بازآيي که آفتاب که ميتابد از گريبانت مه دوهفته ندارد فروغ چنداني خجل شدي چو بديدي قد خرامانت اگر نه سرو که طوبي برآمدي در باغ که بيدلش نکند چشمهاي...