خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت

خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت شاعر : سعدي مدهوش مي‌گذاري ياران مهربانت خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت وز حسن خود بماند انگشت در دهانت آيينه‌اي طلب کن تا روي خود ببيني عزمي درست بايد تا مي‌کشد عنانت قصد شکار داري يا اتفاق بستان تا بگذرد نسيمي بر ما ز بوستانت اي گلبن خرامان با دوستان نگه کن اي دزد آشکارا مي‌بينم از نهانت رخت سراي عقلم تاراج شوق کردي پيکان غمزه در دل ز ابروي چون کمانت هر دم کمند زلفت صيدي دگر بگيرد خفتن حرام...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت
خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت
خوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت

شاعر : سعدي

مدهوش مي‌گذاري ياران مهربانتخوش مي‌روي به تنها تن‌ها فداي جانت
وز حسن خود بماند انگشت در دهانتآيينه‌اي طلب کن تا روي خود ببيني
عزمي درست بايد تا مي‌کشد عنانتقصد شکار داري يا اتفاق بستان
تا بگذرد نسيمي بر ما ز بوستانتاي گلبن خرامان با دوستان نگه کن
اي دزد آشکارا مي‌بينم از نهانترخت سراي عقلم تاراج شوق کردي
پيکان غمزه در دل ز ابروي چون کمانتهر دم کمند زلفت صيدي دگر بگيرد
خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانتداني چرا نخفتم تو پادشاه حسني
مرغي لبقتر از من بايد هم آشيانتما را نمي‌برازد با وصلت آشنايي
بگذار تا بميرم بر خاک آستانتمن آب زندگاني بعد از تو مي‌نخواهم
بي شک نگاه دارند از فتنه زمانتمن فتنه زمانم وان دوستان که داري
ور دشمني بباشد با هر که در جهانتسعدي چو دوست داري آزاد باش و ايمن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما