جان من جان من فداي تو باد شاعر : سعدي هيچت از دوستان نيايد ياد جان من جان من فداي تو باد سرو هرگز چنين نرفت آزاد مي روي و التفات مينکني که تو پرورد و مادري که تو زاد آفرين خداي بر پدري برساناد و چشم بد مرساد بخت نيکت به منتهاي اميد که در فتنه بر جهان بگشاد تا چه کرد آن که نقش روي تو بست گويم از دست خوبرويان داد من بگيرم عنان شه روزي دل ما بازپس نخواهي داد تو بدين چشم مست و پيشاني جور مزدور ميبرد استاد عقل با عشق بر نميآيد...