هر لحظه در برم دل از انديشه خون شود هر لحظه در برم دل از انديشه خون شودشاعر : سعدي تا منتهاي کار من از عشق چون شودهر لحظه در برم دل از انديشه خون شوداز راه عقل و معرفتش رهنمون شوددل برقرار نيست که گويم نصيحتيعشق آن حديث نيست که از دل برون شوديار آن حريف نيست که از در درآيدمور کوه محنتم به مثل بيستون شودفرهادوارم از لب شيرين گزير نيستسيماب طرفه نبود اگر بي سکون شودساکن نميشود نفسي آب چشم منکاين درد عاشقي به ملامت فزون شوددم درکش از ملامتم اي دوست زينهارتا زعفران چهره من لاله گون شودجز ديده هيچ دوست نديدم که سعي کردرخت سراي عقل به يغما کنون شودديوار دل به سنگ تعنت خراب گشتترسم که عشق در سر سعدي جنون شودچون دور عارض تو برانداخت رسم عقل