به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد

به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد شاعر : سعدي جز اين دقيقه که با دوستان نمي‌پايد به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد که در حديث نيايد چو در حديث آيد حلاوتيست لب لعل آبدارش را که او به گوشه چشم التفات فرمايد ز چشم غمزده خون مي‌رود به حسرت آن که ياد آب بجز تشنگي نيفزايد بيا که دم به دمت ياد مي‌رود هر چند اگر چه فتنه نشايد که روي بنمايد اميدوار تو جمعي که روي بنمايي که گر نريزي از ديده‌ام بپالايد نخست خونم اگر مي‌روي به قتل بريز به آب چشم نماند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد
به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد
به حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد

شاعر : سعدي

جز اين دقيقه که با دوستان نمي‌پايدبه حسن دلبر من هيچ در نمي‌بايد
که در حديث نيايد چو در حديث آيدحلاوتيست لب لعل آبدارش را
که او به گوشه چشم التفات فرمايدز چشم غمزده خون مي‌رود به حسرت آن
که ياد آب بجز تشنگي نيفزايدبيا که دم به دمت ياد مي‌رود هر چند
اگر چه فتنه نشايد که روي بنمايداميدوار تو جمعي که روي بنمايي
که گر نريزي از ديده‌ام بپالايدنخست خونم اگر مي‌روي به قتل بريز
به آب چشم نماند که چشمه مي‌زايدبه انتظار تو آبي که مي‌رود از چشم
خلاف همت من کز توام تو مي‌بايدکنند هر کسي از حضرتت تمنايي
و گر به دست خودم زهر مي‌دهي شايدشکر به دست ترش روي خادمم مفرست
که هر که وصل تو خواهد جهان بپيمايدتو همچو کعبه عزيز اوفتاده‌اي در اصل
عنان عقل ز دست حکيم بربايدمن آن قياس نکردم که زور بازوي عشق
چو ترک ترک نگفتي تحملت بايدنگفتمت که به ترکان نظر مکن سعدي
که روي خوب نبيند به گل براندايددر سراي در اين شهر اگر کسي خواهد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط