قيامت باشد آن قامت در آغوش

قيامت باشد آن قامت در آغوش شاعر : سعدي شراب سلسبيل از چشمه نوش قيامت باشد آن قامت در آغوش غلام خويش کرد و حلقه در گوش غلام کيست آن لعبت که ما را نيامد خواب در چشمان من دوش پري پيکر بتي کز سحر چشمش که خود هرگز نمي‌گردد فراموش نه هر وقتم به ياد خاطر آيد که سر در پاي او خوشتر که بر دوش حلالش باد اگر خونم بريزد بر او گو در صلاح خويشتن کوش نصيحتگوي ما عقلي ندارد نشايد کرد و آتش زير سرپوش دهل زير گليم از خلق پنهان چه خواهد کرد گو مي‌بين...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قيامت باشد آن قامت در آغوش
قيامت باشد آن قامت در آغوش
قيامت باشد آن قامت در آغوش

شاعر : سعدي

شراب سلسبيل از چشمه نوشقيامت باشد آن قامت در آغوش
غلام خويش کرد و حلقه در گوشغلام کيست آن لعبت که ما را
نيامد خواب در چشمان من دوشپري پيکر بتي کز سحر چشمش
که خود هرگز نمي‌گردد فراموشنه هر وقتم به ياد خاطر آيد
که سر در پاي او خوشتر که بر دوشحلالش باد اگر خونم بريزد
بر او گو در صلاح خويشتن کوشنصيحتگوي ما عقلي ندارد
نشايد کرد و آتش زير سرپوشدهل زير گليم از خلق پنهان
چه خواهد کرد گو مي‌بين و مي‌جوشبيا اي دوست ور دشمن ببيند
ز ما فرياد مي‌آيد تو خاموشتو از ما فارغ و ما با تو همراه
که سعدي در تو حيرانست و مدهوشحديث حسن خويش از ديگري پرس


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط