جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم

جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم شاعر : سعدي صانع خدايي کاين وجود آورد بيرون از عدم جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم وصفت نگنجد در بيان نامت نيايد در قلم خورشيد بر سرو روان ديگر نديدم در جهان مي‌بينمت چون نيشکر شيريني از سر تا قدم گفتم چو طاووسي مگر عضوي ز عضوي خوبتر چشمانت مي‌گويند لا ابروت مي‌گويد نعم چندان که مي‌بينم جفا اميد مي‌دارم وفا چندان که خواهي ناز کن چون پادشاهان بر خدم آخر نگاهي بازکن وان گه عتاب آغاز کن با مهربانان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم
جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم
جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم

شاعر : سعدي

صانع خدايي کاين وجود آورد بيرون از عدمجانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم
وصفت نگنجد در بيان نامت نيايد در قلمخورشيد بر سرو روان ديگر نديدم در جهان
مي‌بينمت چون نيشکر شيريني از سر تا قدمگفتم چو طاووسي مگر عضوي ز عضوي خوبتر
چشمانت مي‌گويند لا ابروت مي‌گويد نعمچندان که مي‌بينم جفا اميد مي‌دارم وفا
چندان که خواهي ناز کن چون پادشاهان بر خدمآخر نگاهي بازکن وان گه عتاب آغاز کن
با مهربانان کين مبر لاتقتلوا صيد الحرمچون دل ببردي دين مبر هوش از من مسکين مبر
سهلست پيش دوستان از دوستان بردن ستمخارست و گل در بوستان هرچ او کند نيکوست آن
سلطان که خوابش مي‌برد از پاسبانانش چه غماو رفت و جان مي‌پرورد اين جامه بر خود مي‌درد
سعدي بناليدي ز ما مردان ننالند از الممي‌زد به شمشير جفا مي‌رفت و مي‌گفت از قفا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط