از تو با مصلحت خويش نمي‌پردازم

از تو با مصلحت خويش نمي‌پردازم شاعر : سعدي همچو پروانه که مي‌سوزم و در پروازم از تو با مصلحت خويش نمي‌پردازم ور نه بسيار بجويي و نيابي بازم گر تواني که بجويي دلم امروز بجوي يا چنان تشنه که جيحون بنشاند آزم نه چنان معتقدم کم نظري سير کند تو به هر ضرب که خواهي بزن و بنوازم همچو چنگم سر تسليم و ارادت در پيش زر نابم که همان باشم اگر بگدازم گر به آتش بريم صد ره و بيرون آري از من اين جرم نيايد که خلاف آغازم گر تو آن جور پسندي که به سنگم بزني...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از تو با مصلحت خويش نمي‌پردازم
از تو با مصلحت خويش نمي‌پردازم
از تو با مصلحت خويش نمي‌پردازم

شاعر : سعدي

همچو پروانه که مي‌سوزم و در پروازماز تو با مصلحت خويش نمي‌پردازم
ور نه بسيار بجويي و نيابي بازمگر تواني که بجويي دلم امروز بجوي
يا چنان تشنه که جيحون بنشاند آزمنه چنان معتقدم کم نظري سير کند
تو به هر ضرب که خواهي بزن و بنوازمهمچو چنگم سر تسليم و ارادت در پيش
زر نابم که همان باشم اگر بگدازمگر به آتش بريم صد ره و بيرون آري
از من اين جرم نيايد که خلاف آغازمگر تو آن جور پسندي که به سنگم بزني
سر نه چيزيست که در پاي عزيزان بازمخدمتي لايقم از دست نيايد چه کنم
بيشتر زين چه حکايت بکند غمازممن خراباتيم و عاشق و ديوانه و مست
که همه شب در چشمست به فکرت بازمماجراي دل ديوانه بگفتم به طبيب
درد عشقست ندانم که چه درمان سازمگفت از اين نوع شکايت که تو داري سعدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط