هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم شاعر : سعدي نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم شمايل تو بديدم نه صبر ماند و نه هوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم دگر نصيحت مردم حکايتست به گوشم حکايتي ز دهانت به گوش جان من آمد که من قرار ندارم که ديده از تو بپوشم مگر تو روي بپوشي و فتنه بازنشاني که گر به پاي درآيم به دربرند به دوشم من رميده دل آن به که در سماع نيايم که ديده خواب نکردست از انتظار تو دوشم بيا به صلح من امروز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

شاعر : سعدي

نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشمهزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
شمايل تو بديدم نه صبر ماند و نه هوشمبه هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
دگر نصيحت مردم حکايتست به گوشمحکايتي ز دهانت به گوش جان من آمد
که من قرار ندارم که ديده از تو بپوشممگر تو روي بپوشي و فتنه بازنشاني
که گر به پاي درآيم به دربرند به دوشممن رميده دل آن به که در سماع نيايم
که ديده خواب نکردست از انتظار تو دوشمبيا به صلح من امروز در کنار من امشب
که از وجود تو مويي به عالمي نفروشممرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم
که تندرست ملامت کند چو من بخروشمبه زخم خورده حکايت کنم ز دست جراحت
سخن چه فايده گفتن چو پند مي‌ننيوشممرا مگوي که سعدي طريق عشق رها کن
و گر مراد نيابم به قدر وسع بکوشمبه راه باديه رفتن به از نشستن باطل


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط