گر تيغ برکشد که محبان همي‌زنم

گر تيغ برکشد که محبان همي‌زنم شاعر : سعدي اول کسي که لاف محبت زند منم گر تيغ برکشد که محبان همي‌زنم گو سر قبول کن که به پايش درافکنم گويند پاي دار اگرت سر دريغ نيست اوليتر آن که گوش نصيحت بياکنم امکان ديده بستنم از روي دوست نيست بر من به نيم جو که بسوزند خرمنم آورده‌اند صحبت خوبان که آتشست در قيد او که ياد نيايد نشيمنم من مرغ زيرکم که چنانم خوش اوفتاد برگيرم آستين برود تا به دامنم درديست در دلم که گر از پيش آب چشم بيني که زير جامه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر تيغ برکشد که محبان همي‌زنم
گر تيغ برکشد که محبان همي‌زنم
گر تيغ برکشد که محبان همي‌زنم

شاعر : سعدي

اول کسي که لاف محبت زند منمگر تيغ برکشد که محبان همي‌زنم
گو سر قبول کن که به پايش درافکنمگويند پاي دار اگرت سر دريغ نيست
اوليتر آن که گوش نصيحت بياکنمامکان ديده بستنم از روي دوست نيست
بر من به نيم جو که بسوزند خرمنمآورده‌اند صحبت خوبان که آتشست
در قيد او که ياد نيايد نشيمنممن مرغ زيرکم که چنانم خوش اوفتاد
برگيرم آستين برود تا به دامنمدرديست در دلم که گر از پيش آب چشم
بيني که زير جامه خياليست يا تنمگر پيرهن به درکنم از شخص ناتوان
چون دل نمي‌دهد که دل از دوست برکنمشرطست احتمال جفاهاي دشمنان
بيچاره درد مي‌خورم و نعره مي‌زنمدردي نبوده را چه تفاوت کند که من
من دانم اين حديث که در چاه بيژنمبر تخت جم پديد نيايد شب دراز
مشکل توانم و نتوانم که نشکنمگويند سعديا مکن از عشق توبه کن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.