سخن عشق تو بي آن که برآيد به زبانم شاعر : سعدي رنگ رخساره خبر ميدهد از حال نهانم سخن عشق تو بي آن که برآيد به زبانم بازگويم که عيانست چه حاجت به بيانم گاه گويم که بنالم ز پريشاني حالم که به ديدار تو شغلست و فراغ از دو جهانم هيچم از دنيي و عقبي نبرد گوشه خاطر به در غير ببيني ز در خويش برانم گر چنانست که روي من مسکين گدا را نه در انديشه که خود را ز کمندت برهانم من در انديشه آنم که روان بر تو فشانم که به ديوانگي از عشق تو فرهاد زمانم گر...