هيچم نماند در همه عالم به اتفاق

هيچم نماند در همه عالم به اتفاق شاعر : سعدي الا سري که در قدم يار مي‌کنم هيچم نماند در همه عالم به اتفاق الا حديث دوست که تکرار مي‌کنم آن‌ها که خوانده‌ام همه از ياد من برفت صبر از مراد نفس به ناچار مي‌کنم چون دست قدرتم به تمنا نمي‌رسد بر من مده که خويشتن اقرار مي‌کنم همسايه گو گواهي مستي و عاشقي کان در ضمير نيست که اظهار مي‌کنم من بعد از اين نه زهد فروشم نه معرفت اينم که دست مي‌دهد ايثار مي‌کنم جانست و از محبت جانان دريغ نيست به زان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هيچم نماند در همه عالم به اتفاق
هيچم نماند در همه عالم به اتفاق
هيچم نماند در همه عالم به اتفاق

شاعر : سعدي

الا سري که در قدم يار مي‌کنمهيچم نماند در همه عالم به اتفاق
الا حديث دوست که تکرار مي‌کنمآن‌ها که خوانده‌ام همه از ياد من برفت
صبر از مراد نفس به ناچار مي‌کنمچون دست قدرتم به تمنا نمي‌رسد
بر من مده که خويشتن اقرار مي‌کنمهمسايه گو گواهي مستي و عاشقي
کان در ضمير نيست که اظهار مي‌کنممن بعد از اين نه زهد فروشم نه معرفت
اينم که دست مي‌دهد ايثار مي‌کنمجانست و از محبت جانان دريغ نيست
به زان که خرقه بر سر زنار مي‌کنمزنار اگر ببندي سعدي هزار بار
بر فعل ديگران به چه انکار مي‌کنمچون من به نفس خويشتن اين کار مي‌کنم
من بر گل شقايق رخسار مي‌کنمبلبل سماع بر گل بستان همي‌کند
خود را بدان کمند گرفتار مي‌کنمهر جا که سروقامتي و موي دلبريست
من همچنان تأمل ديدار مي‌کنمگر تيغ برکشند عزيزان به خون من


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط