چه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي

چه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي شاعر : سعدي گواهي مي‌دهد صورت بر اخلاقش به زيبايي چه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي اگر تلخ اتفاق افتد به شيريني بيندايي نگارينا به هر تندي که مي‌خواهي جوابم ده که من در نفس خويش از تو نمي‌بينم شکيبايي دگر چون ناشکيبايي ببينم صادقش خوانم که دانشمند از اين صورت برآرد سر به شيدايي از اين پس عيب شيدايان نخواهم کرد و مسکينان فراموشم نه‌اي وقتي که ديگر وقت ياد آيي چنانم در دلي حاضر که جان در جسم و...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي
چه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي
چه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي

شاعر : سعدي

گواهي مي‌دهد صورت بر اخلاقش به زيباييچه رويست آن که ديدارش ببرد از من شکيبايي
اگر تلخ اتفاق افتد به شيريني بيندايينگارينا به هر تندي که مي‌خواهي جوابم ده
که من در نفس خويش از تو نمي‌بينم شکيباييدگر چون ناشکيبايي ببينم صادقش خوانم
که دانشمند از اين صورت برآرد سر به شيدايياز اين پس عيب شيدايان نخواهم کرد و مسکينان
فراموشم نه‌اي وقتي که ديگر وقت ياد آييچنانم در دلي حاضر که جان در جسم و خون در رگ
بسي شب روز گرداند به تاريکي و تنهاييشبي خوش هر که مي‌خواهد که با جانان به روز آرد
که صوفي در سماع آمد دوتايي کرد يکتاييبيار اي لعبت ساقي بگو اي کودک مطرب
زبان درکش که منظورت ندارد حد زيباييسخن پيدا بود سعدي که حدش تا کجا باشد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.