عمري به بوي ياري کرديم انتظاري شاعر : سعدي زان انتظار ما را نگشود هيچ کاري عمري به بوي ياري کرديم انتظاري وز محنت فراقش بر دل بماند باري از دولت وصالش حاصل نشد مرادي هر لحظه دست هجرش در دل شکست خاري هر دم غم فراقش بر دل نهاد باري وي قامت تو سروي وي روي تو بهاري اي زلف تو کمندي ابروي تو کماني کو را در انتظارت خون شد دو ديده باري دانم که فارغي تو از حال و درد سعدي بشنو تو اين سخن را کاين يادگار داري درياب عاشقان را کافزون کند صفا را ...