من از تو روي نپيچم گرم بيازاري شاعر : سعدي که خوش بود ز عزيزان تحمل خواري من از تو روي نپيچم گرم بيازاري حلال کردمت الا به تيغ بيزاري به هر سلاح که خون مرا بخواهي ريخت که من ترش بنشينم ز تلخ گفتاري تو در دل من از آن خوشتري و شيرينتر بگوي از آن لب شيرين که شهد ميباري اگر دعات ارادت بود و گر دشنام که در کمند تو راحت بود گرفتاري اگر به صيد روي وحشي از تو نگريزد خوشست بر دل رنجور عشق بيماري به انتظار عيادت که دوست ميآيد به شرط آن که...