گر درون سوخته‌اي با تو برآرد نفسي

گر درون سوخته‌اي با تو برآرد نفسي شاعر : سعدي چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسي گر درون سوخته‌اي با تو برآرد نفسي خود چنين روي نبايست نمودن به کسي اي که انصاف دل سوختگان مي‌ندهي به ز من در سر اين واقعه رفتند بسي روزي اندر قدمت افتم و گر سر برود حيف باشد که دهي دامن گوهر به خسي دامن دوست به دنيا نتوان داد از دست که گرفتار نبودم به کمند هوسي تا به امروز مرا در سخن اين سوز نبود ليکن آن سوز ندارد که بود در قفسي چون سراييدن بلبل که خوش آيد بر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر درون سوخته‌اي با تو برآرد نفسي
گر درون سوخته‌اي با تو برآرد نفسي
گر درون سوخته‌اي با تو برآرد نفسي

شاعر : سعدي

چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسيگر درون سوخته‌اي با تو برآرد نفسي
خود چنين روي نبايست نمودن به کسياي که انصاف دل سوختگان مي‌ندهي
به ز من در سر اين واقعه رفتند بسيروزي اندر قدمت افتم و گر سر برود
حيف باشد که دهي دامن گوهر به خسيدامن دوست به دنيا نتوان داد از دست
که گرفتار نبودم به کمند هوسيتا به امروز مرا در سخن اين سوز نبود
ليکن آن سوز ندارد که بود در قفسيچون سراييدن بلبل که خوش آيد بر شاخ
پس چرا دود به سر مي‌رودش هر نفسيسعديا گر ز دل آتش به قلم درنزدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط