در تو حيران ميشود نظارگي | | سخت زيبا ميروي يک بارگي |
تا بياموزد پري رخسارگي | | اين چنين رخ با پري بايد نمود |
زير بارش برنخيزد بارگي | | هر که را پيش تو پاي از جاي رفت |
همچو من مستند بي ميخوارگي | | چشمهاي نيم خوابت سال و ماه |
يا دوا کن يا بکش يک بارگي | | خستگانت را شکيبايي نماند |
در حسودان اوفتاد آوارگي | | دوست تا خواهي به جاي ما نکوست |
چاره عاشق بجز بيچارگي | | سعديا تسليم فرمان شو که نيست |