جمعي که تو در ميان ايشاني شاعر : سعدي زان جمع به دربود پريشاني جمعي که تو در ميان ايشاني آرام دلي و مرهم جاني اي ذات شريف و شخص روحاني وان حلقه که در ميان ايشاني خرم تن آن که با تو پيوندد باشد که غلام خويشتن خواني من نيز به خدمتت کمر بندم بي فايدهاي مگس که ميراني بر خوان تو اين شکر که ميبينم کس شک نکند که سرو بستاني هر جا که تو بگذري بدين خوبي گر دل ندهد به پنجه بستاني هرک اين سر دست و ساعدت بيند چندان که قياس ميکنم جاني...