روزي به زنخدانت گفتم به سيميني

روزي به زنخدانت گفتم به سيميني شاعر : سعدي گفت ار نظري داري ما را به از اين بيني روزي به زنخدانت گفتم به سيميني چرخ مه و خورشيدي باغ گل و نسريني خورشيد و گلت خوانم هم ترک ادب باشد تو ماه پري پيکر زيبا و نگاريني حاجت به نگاريدن نبود رخ زيبا را کس سوخته خرمن را گويد به چه غمگيني بر بستر هجرانت شايد که نپرسندم بس فتنه که برخيزد هر جا که تو بنشيني بنشين که فغان از ما برخاست در ايامت ور روي بگرداني رفتيم به مسکيني گر بنده خود خواني افتيم به...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزي به زنخدانت گفتم به سيميني
روزي به زنخدانت گفتم به سيميني
روزي به زنخدانت گفتم به سيميني

شاعر : سعدي

گفت ار نظري داري ما را به از اين بينيروزي به زنخدانت گفتم به سيميني
چرخ مه و خورشيدي باغ گل و نسرينيخورشيد و گلت خوانم هم ترک ادب باشد
تو ماه پري پيکر زيبا و نگارينيحاجت به نگاريدن نبود رخ زيبا را
کس سوخته خرمن را گويد به چه غمگينيبر بستر هجرانت شايد که نپرسندم
بس فتنه که برخيزد هر جا که تو بنشينيبنشين که فغان از ما برخاست در ايامت
ور روي بگرداني رفتيم به مسکينيگر بنده خود خواني افتيم به سلطاني
کس رد نتواند کرد آن را که تو بگزينيکس عيب نيارد گفت آن را که تو بپسندي
فرهاد چنين کشته‌ست آن شوخ به شيرينيعشق لب شيرينت روزي بکشد سعدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.