شبي کردي از درد پهلو نخفت

شبي کردي از درد پهلو نخفت شاعر : سعدي طبيبي در آن ناحيت بود و گفت شبي کردي از درد پهلو نخفت عجب دارم ار شب به پايان برد از اين دست کو برگ رز مي‌خورد به از نقل ماکول ناسازگار که در سينه پيکان تير تتار همه عمر نادان برآيد به هيچ گر افتد به يک لقمه در روده پيچ چهل سال از اين رفت و زنده‌ست کرد قضا را طبيب اندر آن شب بمرد
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبي کردي از درد پهلو نخفت
شبي کردي از درد پهلو نخفت
شبي کردي از درد پهلو نخفت

شاعر : سعدي

طبيبي در آن ناحيت بود و گفتشبي کردي از درد پهلو نخفت
عجب دارم ار شب به پايان برداز اين دست کو برگ رز مي‌خورد
به از نقل ماکول ناسازگارکه در سينه پيکان تير تتار
همه عمر نادان برآيد به هيچگر افتد به يک لقمه در روده پيچ
چهل سال از اين رفت و زنده‌ست کردقضا را طبيب اندر آن شب بمرد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط