شنيدم که نابالغي روزه داشت شاعر : سعدي به صد محنت آورد روزي به چاشت شنيدم که نابالغي روزه داشت بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد به کتابش آن روز سائق نبرد فشاندند بادام و زر بر سرش پدر ديده بوسيد و مادر سرش فتاد اندر او ز آتش معده سوز چو بر وي گذر کرد يک نيمه روز چه داند پدر غيب يا مادرم؟ بدل گفت اگر لقمه چندي خورم نهان خورد و پيدا بسر برد صوم چو روي پسر در پدر بود و قوم اگر بي وضو در نماز ايستي؟ که داند چو در بند حق نيستي که از بهر...