چه آوردم از بصره داني عجب

چه آوردم از بصره داني عجب شاعر : سعدي حديثي که شيرين ترست از رطب چه آوردم از بصره داني عجب گذشتيم بر طرف خرماستان تني چند در خرقه راستان از اين تنگ چشمي شکم خوار بود يکي در ميان معده انبار بود وزان جا به گردن در افتاد سخت ميان بست مسکين و شد بر درخت بگفتم مزن بانگ بر ما درشت رئيس ده آمد که اين را که کشت؟ بود تنگدل رودگاني فراخ شکم دامن اندر کشيدش ز شاخ لت انبار بد عاقبت خورد و مرد نه هر بار خرما توان خورد و برد شکم بنده نادر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه آوردم از بصره داني عجب
چه آوردم از بصره داني عجب
چه آوردم از بصره داني عجب

شاعر : سعدي

حديثي که شيرين ترست از رطبچه آوردم از بصره داني عجب
گذشتيم بر طرف خرماستانتني چند در خرقه راستان
از اين تنگ چشمي شکم خوار بوديکي در ميان معده انبار بود
وزان جا به گردن در افتاد سختميان بست مسکين و شد بر درخت
بگفتم مزن بانگ بر ما درشترئيس ده آمد که اين را که کشت؟
بود تنگدل رودگاني فراخشکم دامن اندر کشيدش ز شاخ
لت انبار بد عاقبت خورد و مردنه هر بار خرما توان خورد و برد
شکم بنده نادر پرستد خدايشکم بند دست است و زنجير پاي
به پايش کشد مور کوچک شکمسراسر شکم شد ملخ لاجرم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط